من الغریب الی الحبیب

اینجا قلمم تنها وقف سید است؛

من الغریب الی الحبیب

اینجا قلمم تنها وقف سید است؛

من الغریب الی الحبیب

خدایا، یارانمان! یارانمان! آری یارانمان را ربودند که «تن‌ها» بودیم، «تنها» شدیم. پایمان را شکستند تا نرویم. زبانمان را بریدند تا نگوییم. خونمان را ریختند تا نباشیم. اینان چرا از «انسان» می‌هراسند؟ چرا از ایمان می‌ترسند؟
پنداری که چون شمع ذوب می‌شویم، آب می‌شویم. ما از مردن نمی‌هراسیم، امّا می‌ترسیم بعد از ما «ایمان» را سر ببرند و اگر هم نسوزیم روشنایی می‌رود و جای خود را دوباره به شب می‌سپارد. چه باید کرد؟ از یک‌سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید شویم تا «آینده» بماند هم باید امروز شهید شویم تا «فردا» بماند و هم باید بمانیم تا فردا «شهید» نشود.
عجب دردی!

rezvanfares@ در نرمافزار سروش و بله

آخرین نظرات

عشق بی مرز

جمعه, ۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۴۶ ب.ظ

عشق بی‌مرز،

 

 

مرتضی جان با اجازه ازت قلمی می‌زنم از هزاران هزار برگ از دل نوشته‌های شیدائیت؛

 

 

((امروز، منتهی علیه حاشیه اروند مرکز تاریخ است، از اینجاست که عاقبت زمین معیّن می‌گردد؛ اگرنه به من بگو که در کدامین نقطه زمین حادثه‌ای از این عظیم‌تر در جریان است؟))

 

 

امروز حاشیه‌ی اروند از دمشق تا الزهرا، از خاک غزه تا کربلا پیش رفته و مرزهای محدود دنیا را زیر پا گذاشته است ولی حکایت همان حکایت مردانی افلاکی ساکن دنیای خاک است که شعار ((هیهات مناالذلّه)) دیروز و امروز را آرمان خود قرار داده‌اند تا کشتی طوفان‌زده تاریخ را به ساحل آرام عدالت برسانند. هنوز قرن پانزدهم هجری قمری تمام نشده است و آرزو ترین دعا، تنها امید روزگار، آرامش دل‌های زار و ماه شب‌های انتظارمان است و دل‌خوشیم به این معبری که دوباره از زمین به آسمان بازشده است و گه گاه اندک عشاقی از این جماعت را با خود می‌برد به دیدار معشوق و تنها؛ ماندن و نوشتن از آن‌ها می‌شود مزد ما بال شکستگان اسیر اندر بند بندها. فرقی نمی‌کند که چه لهجه و رنگ و نژادی داشته باشی، عاشق که باشی هر جا که باشی می‌شود سجاده‌ی عروجت، باغبانی را از بین‌الحرمین دمشق، صدر زاده را از حلب و مازح را از دل کفر، سکوت هم چون مایی هم می‌شود اسباب عروج دسته‌ای دیگر که ماندنشان مرهم زخم‌های مسافر خسته‌مان بود ولی... شیخی را از مدینه با ندای لبیک یا حسی...، جماعت گمنامی را از میانمار؛ و اگر باز زبانمان در دهان جا خوش کند و نجنبد شیخی دیگر از نوادگان جون در نیجریه و جماعتی را در بحرین هم تنهایمان می‌گذارند. برایم خجالت‌آور است که جماعتی از ملت پیروان شاه بی‌پناه، به‌رسم مولایشان می‌شوند پناه بی‌پناهان در جای‌جای این وادی دنیا ولی جماعتی دیگر از همین ملت که لباس سیاست بر تن دارند و زمام دار دولتِ جامعه مسلمان هستند هنرشان شده بیانیه دادن برای محکوم کردن، آن‌هم فقط به‌وقت رخ داد فاجعه، دولتی که رییسِ‌جمهورش خود ملبّس به لباس پیامبری است که یاور مظلومان عالم بوده و هست و اسلامش به مرز و زبان و وسعت و قدرت محدود نبود برایش یمن و میانمار و لبنان و روسیه و جیبوتی و بحرین و اکوادور و بوسنی و بنگلادش و آنکارا فرقی نمی‌کرد. مظلومی که باشد؛ در زیر پرچم اسلام آرام می‌گیرد و این وظیفه‌ای است که اسلام به مسلمان می‌بخشد که حامی همه مظلومان جهان باشد و از ظلمِ ظالم و تحریمِ مستکبر هم نهراسد و تنها بیم و امیدش می‌شود خدایی که هرلحظه با اوست و به‌وقت نیاز، شن کویر را هم مأمور می‌کند تا به خدمت مسلمانانی بیاید که انقلابی را شروع کرده‌اند که خود به انقلابی ختم می‌شود که عالم را در بر خواهد گرفت و تا آن موقع هرگز متوقف نخواهد شد. شاید همین‌هاست که از یاد بعضی از دوستان هم‌قطار رفته است که امروز این‌گونه عمل می‌کنند. تاریخ را ما رقم می زنیم و آیندگان می‌ خوانند، مهم است چه درباره‌مان ‌نوشته می شود و بیشتر، این برایم مهم است که احدی نگوید؛ در ریخته شدن خون جماعت مستضعف و مسلمان ملتی مسلمان هم با سکوتش شریک بود که اگر این شد وای بر آن دولت و ملتِ ... .

#فرزند-محرمم

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۰۷
شباب الخمینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی