می توان رفت به یک چشم پریدن تا مصر/بوی پیراهن اگر قافله سالار شود
هر عملی هدفی را دنبال می کند و هر هدفی نیز نیتی دارد،آدمهای بسیاری به روی این کره ی خاکی قدم نهاده و چند صباحی گذران وقت کردند و زمانشان که به پایان رسیده راهی دیار باقی شده اند، آمهایی که دیگر حتی اسمشان را هم نمی شنویم، امّا هر کس سرنوشت خودش را خود تعیین می کند من نمی خواستم مثل جماعتی که تعدادشان هم کم نیست کال بمانم،می خواهم حماسه ای بیافرینم که گم نشوم.متوصل شدم به رایحهای از بوستان معطر مردان مردی که بارها بر مسیر به انحراف رفتهی بشریت، طریق جدیدی گشودند و خطی سرخ و ماندگار را برای گم نشدنها و نیفتادن در انحرافها، نشانگذاری کردند. گه گاه با توکل و توصل به همت مردان لمس کنندهی آن بوستان و استشمام کنندهی آن رایحهها ذره ای از آواهای دلم را به تحریر در می آورم، ذره نوشتهای است از حقیقت آن دنیای نادیده در نیمههای تاریک شب که حسرت دل را برای ما گرفتاران اندر بند بند ها به دنبال دارد.
سرگذشت مردان پاره پاره و تکههای بر زمین فرش شده برای عبور جندالله در حمایت از حزبالله. غنچههای آویزان بربلندای سیم خاردارها.سرگذشت بیدست و پاها. سرگذشت چشمهای برخاک افتاده،همه و همه حسادتم را به افرادی که از من به خدا نزدیکترند را تشدید می کند
برایمان دعا کنید....